من حاجیه خانم شدم...
باباجونم آخرای دی من و مامانمو خودشو برد مکه اینجا فرودگاست وقتی برگشتم.
خاله ها عمه هام دایی هام عموم همه خوشحال بودن من برگشتم...
بهشون حق میدم دوری از من امکان پذیر نیست
اینم روز مراسم ...منما
کلی مهمون داشتیم خب خسته شدم
بابابزرگمو که نگو ...کلی بغلش حال میده ..بازی خواب ماساژ
همش رو دست میچرخم
مثل بغل داییم...
بعدا عکسهای مکه امم میزارم..
ممنون عکسهامو میبینین...برام دعا کنید .هه عالمه دوستون دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی