ضحیضحی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

شازده کوچولو

بگذارید بچه با دست غذا بخورد!

  مجموعه: بچه های سالم   بسیاری از مادر ها می ترسند وقتی بچه شان غذا خوردن را شروع می کند، بی وقفه چاق شود و بعضی های شان هم به خاطر نگرانی در مورد وضعیت تغذیه کودک شان همیشه قاشق به دست به سمت شان می روند و سعی می کنند کاملا کنترل خورد و خوراک بچه شان را به دست بگیرند.   بدتر این که خیلی از بچه ها به خاطر همین چاقی مجبور می شوند از همان کودکی رژیم گرفتن را شروع کنند و این موضوع هم خود شان را آزار می دهد و هم مادرشان را اما به گفته بی بی سی محققان دریافته اند اگر می خواهید نوزادتان هم رشد خوبی داشته باشد و هم وزنش زیاد نشود، به جای این که بعد از شیرخوارگی به او با قاشق غذا دهید، اجازه دهید از انگشتان دستش است...
19 آبان 1392

حسنی ما یه بره داشت

حسنی ما یه بره داشت بره شو خیلی دوس میداشت بره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولی دس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلو خودش سفید ، سمش سیا ، سرو کاکلش رنگ حنا بچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای ده همگی باهاش دوس بودن صبح که میشد از خونه در می اومدن دور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدن به گردنش النگ دولنگ ، گل و گیله های رنگارنگ حسنی ما سینه اش جلو سرش بالا قدم میزد تو کوچه ها نگاه میکرد به بچه ها یه روز بهار باباش اومد تو بیشه زار داد زد : اهای حسن بیا کجایی بابا ؟ بره تو بیار ، خودتم بیا قیچی تیز پشم سفید بره رو گرفت ، پشماشو چید بره ی چاق و توپولی ، زبرو زرنگ و توقولی شد جوجه ی پر کنده همگی زدن...
5 شهريور 1392

توی ده شلمرود

  توی ده شلمرود، حسنی تک و تنها بود. حسنی نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو، موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه. نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی، هیچکس باهاش رفیق نبود. تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه. باباش میگفت: - حسنی میای بریم حموم؟ - نه نمیام، نه نمیام - سرتو میخوای اصلاح کنی؟ - نه نمیخوام، نه نمیخوام کره الاغ کدخدا، یورتمه میرفت تو کوچه ها: - الاغه چرا یورتمه میری؟ - دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم. - الاغ خوب نازنین، سر در هوا، سم بر زمین، یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو، یک کمی بمن سواری میدی؟ - نه که نمیدم - چرا نمیدی؟ (!) -...
5 شهريور 1392